پروفسور
محمدتقی زهتابی (کیریشچی) در 22 آذرماه سال 1302 ه.ش در «چای محلهسی» شهر شبستر در
خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش با زهتابی خرج عائله را در میآورد. در شش
سالگی به کمک خواهرش در مکتب قرآن بانوان، قرائت قرآن و خواندن متون ترکی را یاد گرفت.
چنانکه خودشان میگفتند در خانه، ایشان را بالای کرسی مینشاندند و همه دور کرسی جمع
میشدند و او برای فامیل کتابهای داستان قرائت میکرد.
در سال
1309 وارد مدرسهی دولتی جدیدالتاسیس شبستر شد و بعد از شش سال در سال 1315 تحصیلات
ابتدایی خود را به اتمام رساند. پس از آن به وسیلهی پدر از رفتن به مدرسه منع گردید
و بدین ترتیب به مدت دو سال به کار کشاورزی و زهتابی پرداخت و سپس به خاطر علاقهای
که به آموختن داشت، به صورت پنهانی به تبریز نزد برادرش رفت و تا سال 1320 به مدت سه
سال در دبیرستان فیوضات تا کلاس نهم درس خواند. پس از آن وارد دانشسرای پسران گشته،
در مدت دو سال آن مقطع تحصیلی را نیز با موفقیت به اتمام رساند. طی سالهای 23 و1322
در دبیرستانهای رشدیه و ادب تبریز به تدریس مشغول شد. در طول سال های 24 ـ 1320 در
کلاسهای حاج یوسف اشعار زبان عربی و در کلیسای کاتولیکها زبان فرانسه را به خوبی یاد
گرفت.
در سال
1325 که دانشگاه تبریز به وسیلهی حکومت ملی آذربایجان تاسیس شد، استاد در دانشکدهی
ادبیات آنجا پذیرفته شده و به عنوان یکی از دانشجویان اولین دوره در آن دانشگاه مشغول
تحصیل شد. پس از انحلال حکومت دموکرات آذربایجان به وسیلهی نیروهای ارتش پهلوی، استاد
در سال 1327 برای فراگیری علم و تحصیل در زمینهی ادب و تاریخ زبان ترکی به صورت قاچاق
وارد شوروی گردید. در آنجا با اشارهی حزب توده به دو سال زندان محکوم شده، به سیبری
فرستاده شد. بعد از تحمل سه سال زندان در سیبری به دوشنبه پایتخت فعلی تاجیکستان تبعید
گردید و سرانجام در سال 1333 (1954م) پس از سه سال تبعید توانست خود را به باکو برساند
و در دانشکدهی زبان و ادبیات دانشگاه دولتی باکو مشغول تحصیل گردد. همچنین از همین
سال به عضویت هیأت علمی دانشکدهی خاورشناسی باکو درآمد و در آن دانشکده به تدریس زبان
و ادبیات عرب پرداخت. در سال 1969 با دفاع از تز دکترای خود با عنوان «زندگانی و خلاقیت
ابونواس» مدرک دکتری گرفت و سه سال بعد موفق به اخذ لقب دوچنت شد. در همین سالها با
خانم دکتر خاور اسلان محقق زبان و ادبیات آذربایجانی ازدواج نمود که حاصل این پیوند
دو فرزند به نامهای بابک و آذر بود.
سرانجام
در سال 1350 از شوروی خارج و به عراق رفت و در دانشگاه بغداد به تدریس «زبان دیرین
ترکی» و «زبان فارسی» پرداخت. در سال 1357 به دلیل پدید آوردن آثار علمی فراوان مفتخر
به دریافت لقب پروفسوری از دانشگاه بغداد گردید. در طی سالها اقامت در بغداد، استاد
به دفعات مسافرتهایی به آلمان نیز داشتند و در آنجا نیز مشتاقان علم و ادب از گنجینی
دانش بیکران ایشان بهرهمند میشدند. اما آنچه در طی این سالها قلب استاد را به درد
میآورد، فراق و دوری از وطن بود. ایشان که هدفش از سفر به خارج از کشور به دست آوردن
علم و دانش به خصوص در زمینهی ادب و فرهنگ آذربایجان (چیزی که با توجه به دوران خفقان
رژیم منحوس پهلوی به دست آوردنش در ایران غیر ممکن بود) و انتقال آن به مردم سرزمینش
بود، حال آن شایستگی را در خود میدید که به آغوش وطن بازگردد و سینههای تشنهی طالبان
علم را از دانش خود سیراب گرداند.
وقوع
انقلاب اسلامی، این امکان را برای استاد به وجود آورد که در کنار مردم سرزمینش قرار
گیرد. به همین خاطر در پی نوشتن تقاضایی برای ورود به کشور و موافقت با آن، استاد در
اوایل سال 1358 وارد کشور شد و از همان سال با ایجاد کرسی زبان و ادبیات ترکی آذربایجانی
در دانشگاه تبریز با عنوان استادی به تدریس زبانهای ترکی و عربی مشغول گردید. اما
متاسفانه دو سال بعد به بهانههای واهی و در عین بیگناهی به چهار سال زندان محکوم
و پس از آزادی از زندان نیز از تدریس در دانشگاه محروم گردید.
بدین
ترتیب استاد بار سفر بسته، رحل اقامت در خانۀ آبا و اجدادی خود در شبستر افکند و در
آنجا مشغول مطالعه، بررسی، تحقیق و نویسندگی شد. سرانجام نیز در آخرین روز پاییز سال
1377 در حالیکه تنها چند روزی بود که از سفر علمی به آلمان برگشته بود، در اثر سکتۀ
قلبی (؟) در پشت میز مطالعه جان به جان آفرین تسلیم کرد.مراسم خاکسپاری آن عزیز از
دست رفته با شکوه زیاد و با حضور بسیاری از شخصیت های علمی ـ فرهنگی آذربایجان در شهرستان
شبستر انجام گرفت و بدین ترتیب، مردی که تمام عمرش را در راه اعتلای وطن و ملت گذارده
بود، به خاک سپرده شد. هرچند که یادش برای همیشه در قلوب مردم آذربایجان زنده خواهد
بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر