۱۳۹۴ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

مبانی جامعه‌شناسی سیاسی - بخش اول / احمد خضرلو

تعریف

 

جامعه‌شناسی سیاسی را می‌توان شاخه‌ای از علوم اجتماعی تعریف کرد که موضوع آن مطالعه‌ی پدیده‌های سیاسی است. این علم فعالیت سیاسی را به مثابه‌ی فعالیتی اجتماعی ملاحظه می‌کند و پدیده‌های سیاسی را چونان پدیده‌های اجتماعی مطالعه می‌کند. جامعه شناسان سیاسی ممکن است درصدد برآیند که پدیده‌های سیاسی را با پدیده‌های اجتماعی که هیچ قرابتی با پدیده‌های متعارف سیاسی ندارند تبیین کنند.

 

جامعه‌شناسی سیاسی بنا ندارد آنچه را که درست، قانونی یا مطلوب است، توجیه، محکوم یا حتی اثبات کند. از این لحاظ جامعه‌شناسی سیاسی از گفتارهای سیاست پیشگان متمایز است که نخستین هدفشان قانع کردن مخاطبان است. همچنین از فلسفه‌ی سیاسی متمایز است که موضوعش پرسش درباره‌ی شرایط زندگی هماهنگ‌تر و آزادانه‌تر در جامعه یا درباره‌ی رژیم سیاسی ممکن است.

 

قدرت سیاسی

 

سیاست را می‌توان هر آنچه که با فعالیت حکومت جامعه سر و کار دارد تعریف کرد. حکومت قابلیتی است که برخی از افراد یا برخی از گروه‌ها برای هدایت رفتارهای جمعی، و وضع قوانینی که مراعات آنها برای همه‌ی اعضای جامعه الزام آور است و هیچ کس نمی‌تواند آنها را انکار یا نقض کند، از آن برخوردارند. بنابراین فعالیت حکومت بر رابطه‌ی قدرت میان حکومت‌گران و حکومت‌شوندگان مبتی است. بدین سبب مفهوم قدرت در مطالعه‌‌ی عملکرد سیاست جامعه‌ها مفهومی محوری است.

 

در رویکردی که می‌توان آنرا نهادگرا توصیف کرد، قدرت همان حاکمان هستند، یعنی آنهایی که مقام‌های رسمی قدرت را اشغال کرده‌اند. ( در جامعه‌ی ما، آنهایی که مقام‌های دولتی را در اختیار دارند چون رهبر، رئیس جمهور و ...)

 

در جامعه‌شناسی مفهوم رابطه‌ای قدرت مقبول‌تر است. در این رویکرد قدرت به عنوان رابطه‌ای میان افراد یا گروه‌ها ملاحضه می‌شود و نه فقط به عنوان واقعیتی نهادی یا حقوقی. قدرت همیشه بر افراد یا بر گروه‌ها اعمال می‌شود. از این رو قدرت وجود ندارد مگر آنجا که به طور واقعی اعمال می‌شود یا دقیق‌تر گفته باشیم، آنجا که یک رابطه‌ی واقعی قدرت وجود دارد.

 

ویژگی تقلیل ناپذیر قدرت سیاسی این است که روی کل جامعه اعمال می‌شود. همچنین آنهایی که نماینده یا تجسم قدرت‌اند که می‌توانند امتیازها و حدود قدرت‌های دیگر را که در جامعه اعمال می شوند، تعیین کنند. شرط لازم برای اعمال قدرت سیاسی این است که بتواند به طور مشروع از مجازات‌ها علیه یاغی‌ها، در هر مقامی که باشند، استفاده کند؛ مجازات‌هایی که می‌توانند شدید و با توسل به قوه‌ی قهریه اجرا شوند. به این دلیل قدرت سیاسی همیشه با منع کردن دیگران از استفاده از زور تشکیل می‌شود: قدرت سیاسی انحصار استفاده از قوه‌ی قهریه را ازآن خود می داند.

 

به واقع تحلیل نهایی قدرت سیاسی بر استفاده از زور مبتنی است و در صدد است خود را به عنوان تنها دارنده‌ی مشروع (حق استفاده از زور) تحمیل کند.

 

--------------------

 

احمد خضرلو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر